یک وقت هایی هست که ...

[من و کاغذ]
یک وقت هایی هست که ...
.
امشب هم از آن وقت هاست
دلم عجیب تشنه عشق بازیست
کلمات برای لقاح کاغذ و خودکارم به در و دیوار می کوبند و...
[اس ام اس یک دوست
اوه مهربون !
دلم گرفته به همه اس ام اس میدم]
دوباره من و کاغذ
این بار عصبانی
انگار وسط بازار مسگرها هستم و هر کلمه چکشیست بر هاونِ مغزه
بیچاره.....نمیدانم به کدام گناه محکوم به تحمل این روح سرکش و وحشی شده
! ،بعضی وقتها با خود فکر میکنم شاید در زندگیهای گذشته ام ،هزاران سال
قبل فرعونی بودم ستمگر، و یاقاتلی دیوانه و یا راهزنی خونخوار و یا حتی
یک خون آشام .... کسی چه میداند ! که اینگونه روحم محکوم به بیقراریست!
روحم یک پارادوکس میخواهد .....
یک دوشِ سرد و یک خوابِ عمیــــــــــــق
نظرات 1 + ارسال نظر
مانا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:17 ب.ظ

یک دوش سرد و یک خواب عمیق ابدی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد