امروزم  گذشت

این روزهام

خوبی زندگی این روزهام به این است که هنوز هم به خودم پایبندم
هنوزهم می توانم با یک فنجان قهوه و یک شعر کلاسیک عشق بازی کنم

و بدی اش این که زندگی به ذات خود سخت است و برای خودم سخت ترش می کنم وقتی شروع می کنم به جواب پس دادن به خودم …
آن قسمت هایی که حتی از خودم هم طفره می روم 
اذیتم می کند.

کو بهشت

میرزا راست میگه

مارو به چی بشارت دادن

کو حوری؟

کو بهشت؟



مرد بودن

قطعا یکی از نشانه های مرد بودن ، قبول محدودیت هاست …


پ.ن:

ندارد

تازه گی ها

یک‌نفر مرا برد توی رویائی که نمی شناختم قدم زدیم


یک روز عصر چندتا کتاب خواندم


کلی چیز توی ذهنم نوشتم که همه شان از یادم رفته


دوباره باران آمد


تازه گی ها طعم پاستیل نوشابه ای عوض شده


تازه گی ها یک نفر پیدا شده که چشم های عجیبی دارد

.
.
.
باید کمی راجع به چشم هایش فکر کنم

تازه گی ها زود عصر می شود و کتاب نمی خوانم

دوباره باران آمد

تازه گی ها "محمد" را نمی شناسم

یک روز عصر دفتر شعرش را سوزاند