شدم ام دور باطل ، این را یقین دارم . می نشینم اینجا و به چرندیات توی مانیتور نگاه می کنم ، فقط همین . حوصله ام که سر رفت تازه یاد قهوه سرد شده روی میز می افتم . باورش برای خودم هم کمی سخت است که چرا آنقدر مانده تا سرد شود …
حوصله درس خواندن درست و حسابی هم ندارم ، کلی جزوه نصفه و نیمه و ناقص ، حواسم جمع نمی شود …
دلم ولی برای نوشتن تنگ شده ، دچار خود حذفی شده ام به گمانم …
پ ن : یک جایش می لنگد …
یک جایش می لنگد.....
خود حذفی رو خوب اومدی