مدتی است که...

مدتی است که دچار پارانویای شدید شدم سقف اتاقم دهان باز کرده ابرها لیوان آبم را پر می کنند

ماه در گل های قالی خواب رفته است شب از موهایم بالا میرود پنجره را باز می کنم بوی گند شهر را گرفته است باد می آید و تمام یادداشت هایم را با خود می بردفکر می کنم دیوانه شده ام

نیستی و روسری ات هم نیست


که بگذارم روی چشمانم


خیالی نیست دیوانه هم که باشم

دنیای من به کوچکی اتاقم نیست

تو می پری سر خط

هر نقطه که می گذارم ته دل

تو می پری سر خط


پ.ن:

خط

خط

خط

خ...

دست های تو

دست های تو 

تصمیمی بود 

که باید

می گرفتم 


پ.ن:ندارد

آدم و حوا

آخه نوکرتم 

سیب بهانه بود آدم مونده بود رو دستش 

وگرنه آدم و حوا از اول هم سیب می خوردن

فقط کسی نبود سیب ها رو بشموره

تبریک عید

با این که تو این چند روز از قبل از عید تا حالا همش بیمارستان و دکتر آزمایشگاه بودم ولی ایشالا که سال خوبی میشه

عیدتون مبارک